به یاد سردار بی بدیل خیبر؛

در دوازدهم فروردین سال 1334، در شهرضای اصفهان فرزندی دیده به جهان گشود که مایه افتخار و سربلندی دیار خود شد.
 آزادگی، حریت، شهامت، شجاعت، تسلیم، رضا، ادب و معصومیت تحفه‌هایی بود که خداوند به یاری خلوص پدر و مادر به فرزند آنها عطا کرد. مادرش می‌گوید که ابراهیم در پنج سالگی به نماز ایستاد و به مسجد رفت و پدرش به یاد می‌آورد وقتی به سن ده سالگی رسید، سوره مبارکه یس و تعدادی از سوره‌های قرآن را فراگرفته بود.
ابراهیم از همان سنین کودکی و هنگام فراغت از تحصیل، به ویژه در تعطیلات تابستان، با کار و تلاش فراوان مخارج تحصیل خود را به دست می‌آورد و از این راه به خانواده زحمت‌کش خود نیز کمک می‌کرد. او با شور و نشاط و محبتی که داشت، به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دو چندان می‌بخشید.
پس از پایان دوران ابتدایی و راهنمایی، وارد مقطع دبیرستان شد. او در دوران تحصیلات متوسطه اشتیاق فراوانی به رشته داروسازی نشان می‌داد. هرچند وضع مالی پدرش در آن حد نبود که بتواند برای فرزند علاقه‌مندش بعضی لوازم پزشکی را تهیه کند، با این حال از آنچه برایش مقدور بود، دریغ نمی‌کرد. خود ابراهیم نیز با مبلغ اندکی که از کار در مزرعه یا جای دیگر به دست می‌آورد، توانسته بود بخشی از امکانات مورد نیازش را فراهم کند.


در سال 1352 دیپلم گرفت و در کنکور سراسری شرکت کرد. عدم موفقیت ابراهیم در ورود به دانشگاه نتوانست خللی در اراده او به وجود آورد. در همان سال، پس از پذیرش در امتحانات ورودی «دانشسرای تربیت معلم اصفهان» برای تحصیل رهسپار این شهر شد.
دو سال بعد، با پایان تحصیل، به خدمت سربازی رفت؛ اگر چه راضی نبود زیر پرچم رژیمی که مخالف آن بود دو سال عمر گرانبهای خود را تلف سازد. بنا به گفته خودش، تلخترین دوران جوانی او همان دوران سربازی بود. در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفکر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از کتابهایی که از نظر ساواک و دولت آن روز ممنوعه به شمار می‌آمد، دست یابد. مطالعه آن کتاب‌ها که به طور مخفیانه و توسط برخی از دوستان برایش فراهم می‌شد، تأثیری عمیق و سازنده در روح و جان او گذاشت و به روشنایی اندیشه‌اش کمک شایانی کرد.
در سال 1356، پس از بازگشت به زادگاه و آغوش گرم و پرمهر خانواده، شغل معلمی را برگزید. او در روستاهای محروم و طاغوت‌زده مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم، در روزگار معلمی، با شماری از روحانیون متعهد و انقلابی آشنا شد و در اثر همنشینی با علمای اسلامی مبارز، با شخصیت ژرف حضرت امام خمینی(ره) آشنایی بیشتری پیدا کرد و نسبت به آن بزرگوار معرفتی عمیق در وجود خود ایجاد کرد.
هر روز آتش عشق به امام(ره) در کانون جانش شعله‌ور می‌شد. او سعی وافری داشت تا عشق و علاقه به امام(ره) را در محیط درس گسترش دهد و جان دانش‌آموزان را که ضمیرشان به صافی آب و آیینه بود، از عشق «روح‌الله» لبریز سازد.
او درباره امام(ره) و احکام مترقی اسلام همواره به بحث می‌نشست و دانش‌آموزان را به مطالعه کتاب‌های سودمند و روشنگر ترغیب می‌نمود. همین امر سبب شد که در چندین نوبت از طرف ساواک به او اخطار شد لکن روح سرکش و بی‌باک او به همة آن اخطارها بی‌توجه و بی‌اعتنا بود. او هدف و راهش را بدون تزلزل و تشویش پی می‌گرفت و از تربیت شاگردان لحظه‌ای غفلت نورزید.


با گسترده شدن امواج خروشان انقلاب، ابراهیم نیز فعالیت‌های سیاسی خود را علنی کرد. حضور او در پیشاپیش صفوف تظاهرکنندگان و سفر به شهرهای اطراف برای دریافت و نشر اعلامیه‌های رهبر کبیر انقلاب و ضبط و تکثیر نوارهای سخنرانی ایشان و دیگر پیشگامان انقلاب، خاطراتی نیست که به سادگی از اذهان مردم شهر و اعضای خانواده و دوستانش محو شود.
ابراهیم پس از ابراز لیاقت در طول مبارزات و فعالیت ها، چه قبل و چه پس از انقلاب اسلامی، در تشکیل سپاه پاسداران شهرضا (قمشه) نیز نقش چشمگیری داشت. او عضویت در شورای فرماندهی سپاه پاسداران و مسئولیت واحد روابط عمومی را به عهده گرفت و فعالیت‌های خود را بعدی تازه بخشید.

به دنبال غایله کردستان، به شهرستان پاوه رفت و مسؤولیت روابط عمومی سپاه آن‌جا را به عهده گرفت. پس از یک سال خدمت در کردستان، به همراه حاج احمد متوسلیان، به مکه مشرف شد.

با شهادت «ناصر کاظمی» به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد و تا آغاز جنگ تحمیلی در این سمت باقی ماند.

با شروع عملیات رمضان، در تاریخ 23/4/61 در منطقه شرق بصره، فرماندهی تیپ 27 محمد رسول‌ الله(ص) را به عهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشکر، تا زمان شهادتش، در سمت فرماندهی آن لشکر انجام وظیفه کرد.




در عملیات مسلم‌بن‌عقیل(ع) و محرم در سمت فرمانده قرارگاه ظفر، سلحشورانه با دشمن متجاوز جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی، مسئولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل: لشکر 27 حضرت رسول(ص)، لشکر 31 عاشورا، لشکر 5 نصر و تیپ 10 سیدالشهدا بود، به عهده گرفت.

سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر 27 تحت فرماندهی او در عملیات والفجر چهار و تصرف ارتفاعات کانی مانگا هرگز از خاطره‌ها محو نمی‌شود.

اوج حماسه آفرینی این سردار بزرگ در عملیات خیبر بود. در این مقطع، حاج همت تمام توان خود را به کار گرفت و در آخرین روزهای حیات دنیوی‌اش، خواب و خوراک و هرگونه بهرة مادی از دنیا را برخود حرام کرد و با ایثار خون خود برگی خونین در تاریخ دفاع مقدس رقم زد.

سرانجام، فاتح خیبر ـ سردار بزرگ اسلام حاج محمدابراهیم همت ـ در تاریخ 17 اسفندماه سال 1362 در جزیره مجنون به دیدار معبود خویش شتافت و به جمع دوستان شهیدش ملحق شد. روحش شاد و یاد جاودانه‌اش گرامی باد.

فرازهایی از سخنان شهید حاج محمد ابراهیم همت

*** امام خمینی (ره) مظهر صفا، پاکی، خلوص و دریایی از معرفت است؛ فرامین او را مو به مو اجرا کنید تا خداوند از شما راضی باشد، زیرا او ولی فقیه است و در نزد خدا ارزش والایی دارد؛ من حاضر هستم به خاطر یک پیام امام خمینی (ره) جان دهم و از خداوند خواسته‌ام لحظه‌ای بعد از امام خمینی (ره) نفس نکشم.

***
به خدای یکتا پناه می‌برم، از آن عزیز مقتدر مدد و استعانت می جویم تا باری را که به شانه گرفته ام با سربلندی و سرافرازی به مقصد برسانم. تنها به یاد خدا باشید، به او پناه ببرید و توکل به خدا داشته باشید.

*** با خدای خود پیمان بسته ام تا آخرین قطره خونم در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم. شب و روز بدون وقفه در راه اعتلای کلمه الله و بسط فرهنگ اسلامی تلاش نمایم به همین سبب سلاح بر شانه گرفته و به جبهه های خون و حماسه روی آورده ام.

*** ملت ما ملت معجزه گر قرآن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت از درگاه خداوند است تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی (عج) وصل نماید و در این تلاش پی گیر مسلما" نصر خدا شامل حال مومنین است.



*** شهادت زیباترین، بالنده ترین و نغزترین کلام در تاریخ بشریت است. شهادت بهترین و روشن ترین معنی حقیقی توحید است و تاریخ تشیع خونین ترین و گویاترین تابلو نمایانگر شکوه و عظمت شهید است.

*** کدام سپاهی در خارج دوره دیده است، هر چه دوره بود در همین جبهه های جنگ بود. در همین گرد و خاک، کوه و دشت و گرمای سوزان و سرما بود. هر چه آموخت با خون بود. هر چه تجربه بود با خون بود.

*** پدر و مادر! من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویش را گم و فراموش کنم. علی وار زیستن و علی وار شهید شدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می دارم.

*** من خاک پای بسیجی‌ها هم نمی‌شوم. ای کاش من یک بسیجی بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نمی‌شدم.

*** ما هرچه داریم از شهیدان گرانقدرمان داریم و انقلاب خونبارمان نیز مرهون خون این عزیزان است.

*** شهادت در قاموس اسلام کاری‌ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرکت و الحاد می‌زند و خواهد زد.

*** اسلام دین مبارزه و جهاد است و در این راه احتیاج به ایمان، ایثار، صبر و استقامت است.



*** ویژگی‌های برجسته شهید ***

او عارفی وارسته، ایثارگری سلحشور و اسوه‌ای برای دیگران بود که جز خدا به چیز دیگری نمی‌اندیشید و به عشق رسیدن به هدف متعالی و کسب رضای حضرت احدیت، شب و روز تلاش می‌کرد و سخت‌ترین و مشکلترین مسؤولیت های نظامی را با کمال خوشرویی و اشتیاق و آرامش خاطر می‌پذیرفت.

او انسانی بود که برای خدا کار می‌کرد و اخلاص در عمل از ویژگی های بارز اوست. ایشان یکی از افراد درجه اولی بود که همیشه ماموریت های سنگین برعهده‌اش قرار داشت.

حاج همت مثل مالک اشتر بود که با خضوع و خشوعی که در مقابل خدا و در برابر دلاوران بسیجی داشت،‌ در مقابله با دشمن همچون شیری غران از مصادیق (اشدَاء علی‌الکفار، رحماء بینهم) بود.

همت کسی بود که برای این انقلاب همه چیز خودش را فدا کرد و از زندگی‌اش گذشت. او واقعاً به امر ولایت اعتقاد کامل داشت و حاضر بود در این راه جان بدهد، که عاقبت هم‌چنین کرد.

همیشه سفارش می‌کرد که دستورات فرماندهان را باید مو به مو اجرا کرد. وقتی دستوری هرچند خلاف نظرش به وی ابلاغ می‌شد، از آن دفاع می‌کرد.

پدر بزرگوارش می‌گوید:

محمد ابراهیم از سن ده سالگی تا لحظه شهادت در تمام فراز و نشیبهای سیاسی و نظامی هرگز نمازش ترک نشد. روزی از یک سفر طولانی و خسته کننده به منزل بازگشت. پس از استراحت مختصر شب فرا رسید. ابراهیم آن شب را با همه خستگیهایش تا پگاه به نماز و نیایش ایستاد و وقتی مادرش او را به استراحت سفارش نمود گفت: مادر! حالی عجیب داشتم. ای کاش به سراغم نمی‌آمدی و آن حالت زیبای روحانی را از من نمی‌گرفتی.

شهید همت آنچنان با جبهه و جنگ عجین شده بود که در طول حیات نظامی خود فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند کوچکتر خود را تنها ک بار در آغوش گرفته بود.

او بسان شمع می‌سوخت و چونان چشمه‌ساران در حال جوشش بود و یک آن از تحرک باز نمی‌ایستاد. روحیه ایثار و استقامت او شگفت‌انگیز بود. حتی جیره و سهمیه لباس خود را به دیگران می‌بخشید و با همان کم قانع بود و در پاسخ کسانی که می‌‌پرسیدند چرا لباس خود را که نیازمند آن بودی بخشیدی؟ می‌گفت: من پنج سال است که یک اورکت دارم و هنوز قابل استفاده است.

او فرماندهی مدیر و مدبر بود. قدرت عجیبی در مدیریت داشت، آن هم یک مدیریت سالم در اداره کارها و نیروها. با وجود آنکه به مسائل عاطفی و نیز اصول مدیریت احترام می‌گذاشت و عمل می‌کرد. در عین حال هنگام فرماندهی قاطع بود. او نیروهای تحت امر خود را خوب توجیه می‌کرد و نظارت و پیگیری خوبی نیز داشت. کسی را که در انجام دستورات کوتاهی می‌نمود بازخواست می‌کرد و کسی را که خوب به ماموریتش عمل می‌کرد مورد تشویق قرار می‌داد.

بینش سیاسی بعد دیگری از شخصیت والای او به شمار می‌رفت. به مسائل لبنان و فلسطین و سایر کشورهای اسلامی زیر سلطه دشمن بسیار می‌اندیشید و آنچنان از اوضاع آنجا مطلع بود که گویی سالیان درازی در آن سامان با دشمنان خدا و رسول(ص) در ستیزه بوده است. او با وجود مشغله فراوان از مطالعه غافل نبود و نسبت به مسائل سیاسی روز شناخت وسیعی داشت.

از ویژگی های اخلاقی شهید همت برخورد دوستانه او با بسیجیان جان برکف بود. به بسیجیان عشق می‌ورزید و همواره در سخنان و گفتارش از این مجاهدان مخلص تمجید و قدرشناسی می‌کرد و در سنگر نبرد از آنان جدا نمی‌شد. وقتی در سنگرهای نبرد غذای گرم برای شهید همت می‌آوردند، سؤال می کرد، آیا نیروهای خط مقدم و دیگر اعضای همرزمان در سنگرها همین غذا را می‌خورند یا خیر؟ و تا مطمئن نمی‌شد که نیروهای دیگر نیز از همین غذا استفاده می‌کنند، دست به غذا نمی‌زد.



شهید همت همواره برای رعایت حقوق بسیجیان به مسؤولان امر تاکید و توصیه داشت. او که از روحیه ایثار و استقامت کم نظیری برخوردار بود. با برخوردها و صفات اخلاقی‌اش در واقع معلمی نمونه و سرمشقی خوب برای پاسداران و بسیجیان بود و خود به آنچه می‌گفت عامل بود. عشق و علاقه نیروها به او نیز از همین راز سرچشمه می‌گرفت. برای شهید همت مطرح نبود که چه کاره است، فرمانده است یا نه. همت یک رزمنده بود. همت هم مرد جنگ و هم معلمی وارسته.

شهید حجت‌الاسلام والسلمین محلاتی در توصیف شهید این چنین اظهار داشته‌اند:

او انسانی بود که برای خدا کار می‌کرد و بالاترین اعمال را داشت. او سخت‌ترین کارها را در لشکر و جبهه به عهده می‌گرفت، مردی با ایمان و با اخلاص بود و در آخرت هم انشاءالله شفیعمان خواهد بود. شهید حاج همت هرکاری را که از آن سخت‌تر و دشوارتر نبود به عهده می‌گرفت. خدا رحمتش کند. کارهای او حساب شده و بسیار قابل تمجید و تکریم است. در طول این جنگ تحمیلی، نبردی سنگینتر و مشکلتر و توانسوزتر از جنگ خیبر در جزایر مجنون نبود و در چنین هنگامه‌ای عظیم، هراسناک و هول‌انگیز، شهید حاج محمد ابراهیم همت میداندار نبرد بود و فرماندهی سپاه را در نهایت شگفتی عهده‌دار بود.

*** نحوه شهادت ...***

شهید همت در جریان عملیات خیبر به برادران گفته بود‍:

« باید مقاومت کرد و مانع از بازپس‌گیری مناطق تصرف شده توسط دشمن شد. یا همه اینجا شهید می‌شویم و یا جزیره مجنون را نگه می‌داریم.»

رزمندگان لشکر نیز با تمام توان در برابر دشمن مردانه ایستادگی کردند. حاجی جلو رفته بود تا وضع جبهه توحید را از نزدیک بررسی کند، که گلوله توپ در نزدیکی ایشان اصابت می‌کند و این سردار دلاور به همراه معاونش ـ شهید اکبر زجاجی ـ دعوت حق را لبیک گفتد و سرانجام در تاریخ 17/12/1362 در عملیات خیبر به لقاء خداوند شتافتند.

همسرش در این باره می گوید:

حاجی به من می‌گفت من در مکه معظمه از خدا خواستم که نه اسیر شوم و نه معلول و نه مجروح. فقط زمانی که آنقدر نزد او عزیز شدم که جزو اولیائش قرار گیرم و همنشینی با پیامبر(ص) را نصیبم کند: مرا در جا شهید کند، آن‌چنان که لحظه‌ای بعد وجود نداشته باشم.

محسن رضایی می گوید:

در تماس بی سیم با فرمانده قرارگاه جزیره جنوبی، گفتم حاجی چطوره؟ وضع اش را سریع بگو. گفت گفتنی نیست. گفتم ولی تو به من می گویی. چی شده؟ گفت همت شهید شده! نتوانستم بایستم. نشستم...

 عراقی ها حتی جشن گرفتند. توی رسانه هاشان با خوشحالی اعلام کردند یکی از فرمانده های قوی ایران را کشته اند. اولین باری که در جنگ به کسی عنوان سیدالشهداء دادند، در همین عملیات خیبر بود برای «حاج همت».

... و اما چه کردیم ما با خون شهدا؟؟؟
 
روحشان شاد و یادشان پر رهرو باد

منابع: ساجد، پایگاه اطلاع رسانی جنگ، سایت جامع شهید آوینی و سایت شخصی محسن رضایی